نويسنده: محمدباقر زكي




 

بيان مسئله

اگر تفاوت هاي دنياي قديم و جديد را برشماريم، مهم ترين امتياز جامعه جديد از دنياي سنّتي فعاليت مقتدرانه رسانه ها، به ويژه رسانه تلويزيون در جوامع انساني، محسوب مي شود. امروزه، رسانه ها يكي از روزنه هاي مهم براي دريافت عقيده (1)، معرفت و دانشند؛ بدون ترديد، بخش زيادي از اطلاعات و آگاهي هاي ما در مورد زندگي روزانه، به كمك رسانه ها به دست مي آيد.
در ميان رسانه ها، رسانه تلويزيون موقعيت برتري را به خود اختصاص داده است؛ ظرفيت اين رسانه در انتقال سريع و ساده پيام هاي گوناگون، استفاده از آن را براي طيف وسيعي از مخاطبان، اعم از كوچك و بزرگ، فراهم كرده است.
مخاطبان، تأثيرات تربيتي خاصي را از تلويزيون دريافت مي كنند؛ پيام هايي كه از تلويزيون به مخاطب مي رسد، به طور مستقيم يا ضمني، بينش ها، نگرش ها و الگوهاي ويژه ي را به وي ارائه مي كند.
اين نوع استفاده از تلويزيون، مي تواند نقش مهمي در شكل گيري شخصيت افراد داشته باشد و با گذشت زمان، ممكن است ساختار ذهني افراد و الگوي رفتاري آنان، منطبق با الگوهاي دريافت شده از تلويزيون سامان يابد؛ كارشناسان معتقدند كه كودكان، بيش از ديگر مخاطبان، از تلويزيون تأثير مي گيرند؛ چون ذهن كودك، ساده و فاقد توانايي تجزيه و تحليل پيام هاي اين رسانه است. از اين رو، كودكان بدون هيچ پناهي در برابر رسانه هاي جمعي قرار مي گيرند و سخت متأثر مي شوند. (2) اگر بخواهيم اهميت تلويزيون در تربيت را با تأثير مدرسه در آموزش و تربيت مقايسه كنيم، تلويزيون به خاطر برخي از ويژگي هايش، مؤثرتر و مهم تر از مدرسه مي نمايد:
الف) مدرسه، تنها تعداد كمي از افراد را در زمان و مكان معين، تحت پوشش تربيتي و آموزشي قرار مي دهد، در حالي كه تلويزيون مي تواند، به همه افراد داراي تلويزيون، در طول شبانه روز، پيام رساني كند.
ب) افراد دوره زماني خاصي از عمرشان را براي تحصيل در مدرسه مي گذرانند، ولي همان افراد ممكن است در طول زندگي مخاطب تلويزيون باشند.
ج) تلويزيون همچون مدرسه نيست كه افراد براي آن هزينه زيادي بپردازند و هر روزه مسافت مكاني خاصي را بپيمايند تا در آنجا حاضر شوند، بلكه افراد مي توانند بدون پرداخت هزينه مالي و زماني زياد، به تماشاي تلويزيون در خانه بپردازند. (3)
تأثيرات تلويزيون بر مخاطبان خود، مثل هر پديده اجتماعي ديگر، گونه ها و ابعاد متفاوتي دارند و هر كدام نيازمند تحقيق و بررسي جداگانه است؛ از جمله اين موارد، كه به نظر بيش از بقيه اهميت دارد، آن بخش از كاركردهاي تربيتي تلويزيون است كه به نوعي ماهيت عرفي دارند و جنبه هاي عرفي شخصيت افراد را تقويت مي كنند.
مطالعه كاركردهاي عرفي ساز تلويزيون، بيشتر در مواردي مهم مي شود كه سازمان تلويزيون، دغدغه گسترش فرهنگ ديني را دارد. نمونه بارز اين نوع رسانه، تلويزيون جمهوري اسلامي است كه فعاليت براي تربيت ديني، مهم ترين هدف آن شمرده مي شود. براي چنين رسانه اي اين پرسش اساسي مطرح است كه با وجود ميل مديران آن، چگونه بخشي از فعاليت هايش، در خدمت تربيت عرفي قرار مي گيرد؟
براي چنين پرسشي ممكن است به صورت هاي متفاوتي مطرح شود، چون تحقق تربيت عرفي به وسيله يك رسانه ديني، بدون ترديد در يك فرايند پيچيده به وقوع مي پيوندد و سرانجام چنين پرسش هايي، تنها با درك و توضيح سازوكار تربيت عرفي به وسيله رسانه تلويزيون، پاسخ داده مي شود؛ بازگويي اين فرايند، با وجود آنكه نيازمند يك سازه تئوريك است، مبتني بر تعريفي است كه از مقوله تربيت عرفي مورد توجه قرار مي گيرد. از آنجا كه امور عرفي داراي ابعاد و شدت متفاوتي هستند، در مقام تعريف بيشتر دچار نسبيت مي شوند؛ به اين معنا كه امور عرفي، از نظر ابعاد و شدت و ضعف، به صورت هاي گوناگوني به وقوع مي پيوندند. از اين رو، مفهوم سازي آن، به طور طبيعي، پيچيده و دشوار است.
اگر بخواهيم تصويري ساده و بسيط، از عرفي شدن و امور عرفي به دست آوريم، مي توان عرفي شدن و پديده هاي عرفي را در ميانه طيفي در نظر گرفت كه در يك طرف آن، « امور ديني ناب » و طرف ديگر « امور غير ديني و لائيك » قرار مي گيرد. عرفي شدن يا امور عرفي، در ميانه اين طيف ظاهر مي شود و ممكن است به امور ديني ناب نزديك باشد يا به امور لائيك و يا در ميانه اين دو قرار بگيرد. تربيت عرفي را نيز بايد با استفاده از همين مبنا، يعني به عنوان يك پديده نسبي نه يك پديده ثابت و معين، در نظر گرفت كه در ميانه طيف، تربيت ديني ناب و تربيت لائيك قرار مي گيرد؛ ممكن است چنان آرايش سكولار پيدا كند كه به تربيت لائيك و الحادي نزديك شود يا اينكه با بهره مندي از خلوص ديني، به صورت تربيت ناب ديني در آيد و يا اينكه نه تمايل به تربيت ديني ناب داشته باشد و نه سبك و سياق تربيت سكولار بگيرد، بلكه در نقطه مياني طيف تربيت ديني و سكولار قرار گيرد.
** تصوير:

نقش تلويزيون در تربيت

1. يكي از تفاوت هاي مهم ميان جامعه قديم و جديد، محدوديت عوامل تربيت در جامعه سنّتي و تنوع آن عوامل، در جامعه معاصر است. در جامعه سنّتي، خانواده موقعيت يكه تاز در تربيت افراد داشت. از همين رو، اين باور ميان مردم رايج بود كه خانواده، بهترين روزنه براي شناخت كامل شخصيت يك فرد است و با شناخت خانواده يك شخص، مي توان شخصيت او را نيز شناخت، ولي در جامعه جديد، ما با عوامل تربيت گوناگوني روبه رو هستيم. در اين جامعه، نهادها و عوامل زيادي بر تربيت افراد جامعه تأثير مي گذارد؛ يكي از آن عوامل تربيتي، رسانه هاي گروهي، به ويژه رسانه تلويزيون است كه جايگاه مهمي در تربيت افراد، به ويژه كودكان جامعه دارد. پژوهش ها نشانگر آن است كه « اگر روندهاي جاري در تماشاي تلويزيون ادامه يابند، به طور متوسط كودكي كه امروز متولد مي شود، تا سن هجده سالگي وقت خود را بيش از هر فعاليت ديگري، غير از خوابيدن، صرف تماشاي تلويزيون خواهد كرد ». (4) مطالعات انجام شده در ايران نشان داده است كه از ميان افراد داراي تلويزيون، 70% آنها اطلاعات و اخبار را از طريق تلويزيون به دست مي آورند. (5)
يافته هاي اين نوع پژوهش ها، ميزان بالاي استفاده افراد از رسانه تلويزيون را نشان مي دهد. از اين رو، مي توان گفت كه تلويزيون، مهم ترين رسانه جمعي در جامعه معاصر به حساب مي رود.
در بررسي نقش تلويزيون در تربيت، « نظريه پرورش » (6) مي تواند به خوبي زواياي نقش آفريني تلويزيون را در تربيت نشان دهد؛ طبق اين نظريه، هنگامي كه ما از سهم مستقل تلويزيون بحث مي كنيم، مقصود اين است كه گسترش برخي ديدگاه ها، باورها و نگرش ها و حفظ و نگهداري آنان، مي تواند از پيام هاي تلويزيوني و در اثر استفاده زياد از اين رسانه، تحقق يابد. گربنر، (7) نظريه پرداز اين تيوري، معتقد است، بينندگاني كه ساعات زيادي را به تماشاي تلويزيون مي پردازند، اطلاعات و ايده هاي خاصي را رده بندي مي كنند. از نظر تربيتي، آنچه كه در اثر تماشاي تلويزيون براي مخاطب پديد مي آيد، گربنر آن را « پرورش » مي نامد. طبق نظريه « پرورش »، تلويزيون منبع مهمي در توليد ارزش هاي اجتماعي، ايدئولوژي ها و ديدگاه هاست. (8)

الف) عطاي بينش

يكي از ابعاد كاركرد تربيتي تلويزيون، القاي بينش هايي است كه از اين رسانه منعكس مي شوند. مخاطبان رسانه تلويزيون، در اثر استفاده از برنامه هاي آن، به دانش ها و بينش هاي نشر شونده از تلويزيون دست پيدا مي كنند. گفته مي شود كه روند يادگيري و كسب معرفت از تلويزيون، در بيشتر وقت ها فارغ از قصد و نيت بيننده تحقق پيدا مي كند. افراد، به ويژه كودكان، بيشتر برنامه هاي تلويزيون را همچون سرگرمي نگاه مي كنند، نه به قصد كسب دانش و معرفت. ولي در عين حال، فرايند كسب دانش و بينش از تلويزيون، به صورت ناخودآگاه به وقوع مي پيوندد. (9)
كسب دانش و بينش مخاطبان از تلويزيون چه آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، نشانگر موقعيت مهم تلويزيون در اعطاي بينش هاي تازه به بينندگان يا تغيير اعتقادات آنان است. در مواردي كه رسانه تلويزيون، به القاي بينش هاي خاص، همچون رسالتي براي خودش بنگرد، عمق و گستره تأثير تلويزيون در اين جهت، بيش از موارد ديگر خواهد بود؛ امروزه تلويزيون هايي كه با اين هدف برنامه پخش مي كنند، رشد فزاينده دارند.

ب) ايجاد گرايش

تأثير تربيتي تلويزيون بر افراد، بيشتر به صورت چند بعدي به وقوع مي پيوندد؛ يكي از ابعاد آن، تأثير برنامه هاي اين رسانه بر نگرش هاي مخاطبان است. محتواي تلويزيون، فضيلت هاي خاصي را به مخاطب القا مي كند كه مواردي از آن به صورت عقيده براي مخاطب درمي آيد. ترديدي نيست كه پيام هاي رسانه تلويزيون، در انتقال نگرش هاي خاص، خنثي عمل نمي كند، بلكه دربردارنده نگرش هاي خاصي براي مخاطب است. از طرف ديگر، پيام هاي تلويزيون زماني تأثيرگذار است كه زمينه هاي رواني و اجتماعي آن براي مخاطب فراهم شود.
بخش زيادي از برنامه هاي تلويزيون، سبك و سياق عاطفي و انگيزشي دارد، از اين رو، هميشه تلويزيون با نگرش هاي مخاطب درگير است. از آن جا كه بخش زيادي از مخاطبان تلويزيون كودكانند، تغيير نگرش هاي مخاطبان و ايجاد نگرش هاي تازه در آنان، هم تشديد و عميق مي شود و هم با سهولت انجام مي پذيرد.

ج) معرفي الگوهاي رفتاري

تأثير تربيتي تلويزيون، تنها در بخش هاي بينشي و گرايشي خلاصه نمي شود، بلكه در حيطه عمل هم، راه و روش خاصي را براي مخاطبانش عرضه و معرفي مي كند.
نظريه موسوم به « مدل سازي »، سازوكار تأثير تربيتي تلويزيون در حوزه رفتار را چنين بازگو مي كند كه بازيگران تلويزيون و شيوه هاي رفتار آنان، در مواقع مختلف، براي مخاطبان اين رسانه به عنوان الگو عمل مي كنند. مخاطباني كه از جاذبه هاي تلويزيون تأثير مي پذيرند، هميشه سعي مي كنند در موقعيت هاي همسان با مواقعي كه در تلويزيون مشاهده كرده اند، رفتارهايي را شبيه به رفتارهاي بازيگران تلويزيوني از خودشان دهند. اصطلاح مدل در اين نظريه، هم شامل شخصيت هاي نمايش داده شده در تلويزيون مي شود و هم رفتار آنان را دربرمي گيرد. (10) اين نظريه، تأثيرپذيري افراد از تلويزيون را ظريف و در مواردي فارغ از قصد و نيت مديران رسانه توضيح مي دهد؛ به اين معنا كه در مواردي ممكن است، بينندگان چيزي را از تلويزيون به عنوان الگو برگزينند كه مديران رسانه قصد الگوسازي آن را نداشته اند.
سازوكار الگوگيري مخاطبان تلويزيون از رفتارهاي به نمايش درآمده در آن رسانه، طبق نظريه مدل سازي، چنين بازگو شده است:
يك - تماشاگر، رفتار خاصي را از بازيگر رسانه مشاهده مي كند.
دوـ مخاطب رفتار مشاهده شده را درك و حلاجي كرده، خود را در جاي بازيگر قرار مي دهد.
سه پس از آن، تماشاگر در موقعيت هاي همسان با موقعيت هاي نمايش داده شده، شبيه رفتار بازيگر در آن موقعيت عمل مي كند.
چهار- تكرار رفتارهاي مشاهده شده، احساس رضايتمندي تماشاگر را به دنبال دارد و اين، مثل شرطي شدن عمل مي كند؛ يعني تماشاگر در مقابل تكرار رفتار نمايش داده شده، رضايت مادي يا معنوي يا هر دو را به دست مي آورد. تقويت و ترغيب مثبت، احتمال تكرار آن رفتار را از سوي تماشاگر افزايش مي دهد. (11)

چيستي شخصيت عرفي

بجاست در تعريف و توضيح شخصيت عرفي، يادآوري شود كه شخصيت عرفي، در فرايند تربيت عرفي شكل مي گيرد. افراد، هنگامي كه در برابر تربيت گرفته شده از آموزه هاي عرفي قرار مي گيرند، در گذر زمان، با دروني شدن آموزه هاي عرفي در آنان، شخصيتشان به صورت عرفي سامان مي گيرد. بنابراين، شخصيت عرفي در اثر عرفي شدن فرد پديد مي آيد. هنگامي كه بينش ها، نگرش ها و رفتارهاي كسي آرايش و سياق عرفي بگيرد، مي توان او را داراي شخصيت عرفي دانست. البته شخصيت عرفي نيز همچون پديده عرفي و تربيت عرفي، ماهيت ثابت و معين ندارد، بلكه در بستر نسبيت تحقق مي يابد. شايد بتوان گفت كه شخصيت عرفي، موقعيت فردي است كه بين مؤمن مخلص و شخص لائيك قرار دارد.
از آن جا كه شخصيت عرفي را مي توان در پرتوي تعريف عرفي شدن فرد، باز شناخت، سزاوار است شخصيت عرفي با توجه به ابعاد عرفي شدن فرد تعريف شود. بنابراين، شخصيت عرفي براساس سه بعد « بينش »، « گرايش » و « رفتار » شناخته و تعريف مي شود:

الف) بينش عرفي

از مهم ترين نشانه هاي شخصيت عرفي، ظهور بينش ها و معرفت عرفي در فرد است، بينش هايي كه بشر را از تعلقات الهي و آن جهاني جدا كرده، به سوي بينش و دانش دنيوي سوق مي دهد. بشر داراي شخصيت عرفي، با در نظر نگرفتن متافيزيك، جهان را تنها با عينك حس و تجربه نگاه مي كند؛ تمام معرفت او به پديده ها، با چشم انداز سودانگاري و لذت جويي صورت مي گيرد. امروزه انسان مدرن غربي را مي توان نمونه بارزي براي شخصيت عرفي در نظر گرفت. از همين رو، برخي ويژگي هايي كه براي فرد و شخصيت عرفي از اين رهگذر بيان شده، چنين است:
يك در شناخت پديده ها، غايت نگري را رها كرده، به فايده هاي ملموس و در دسترس پديده ها بسنده مي كند.
دوـ به درك ماهيت اشيا اهتمام نمي دهد و تنها به شناخت صورت مكانيكي آنها مي پردازد.
سه به جاي استفاه از بينش شهودي و دانش فلسفي، تنها به عقل ابزاري تكيه مي شود.
چهار به مطلق انگاري پشت پا زده، امور را در بستر شكاكيت و نسبيت درك مي كند. (12)

ب) نگرش عرفي

فرد داراي شخصيت عرفي، متناسب با بينش هايش، داراي تمايلاتي است كه او را از نگريستن به امور والا و الهي بازداشته به امور دنيوي و لذت هاي اين جهاني رهنمون مي كند. تحول شخصيت فرد از ديني به عرفي، نيازمند تحولاتي در فرد است كه سرانجام مجموعه شخصيت عرفي را سامان مي دهند:
يك به جاي كسب رضايت الهي به خرسندي دنيوي مي پردازد.
دوـ به جاي سير و سلوك به سوي كمال، لذت جويي پيشه مي كند.
سه سعادت طلبي را فراموش كرده، عافيت طلب مي شود.
چهارـ عدالت خواهي را رها كرده، به سودجويي اهتمام مي ورزد.
پنج ارزش مداري را ترك كرده، فايده گرايي را مهم مي پندارد.
شش به جاي نوع دوستي، به خودخواهي مي پردازد.
هفت حق جويي را كنار مي گذارد و مصلحت انديش مي شود. (13)

ج) رفتار عرفي

برجسته ترين جلوه شكل گيري شخصيت عرفي، در رفتار افراد محقق مي شود. فرد داراي بينش ها و نگرش هاي عرفي، بيشتر به رفتارهاي متناسب با اعتقادات و تمايلات عرفي اش دست مي زند؛ در مجموع مي توان برخي از نشانه هاي رفتاري شخصيت عرفي را به اختصار چنين برشمرد:
يك از دستورات الهي سرپيچي مي كند و واجبات ديني انجام نمي دهد.
دوـ نواهي ديني را زير پا گذاشته، از محرمات شرعي دوري نمي كند.
سه سلوك و رفتارش، ديني باشد يا غير ديني، همراه با نيت عرفي و به خاطر هدف هاي دنيوي انجام مي شود.
چهارـ اعمال ديني را نه با انگيزه اطاعت خدا، بلكه همچون عادت شخصي يا رسم اجتماعي انجام مي دهد.
لازم است يادآوري شود كه همه اين ويژگي هاي رفتاري، براي شخصيت عرفي، تحقق يكسان و ثابت ندارد؛ ممكن است مواردي از اين ويژگي ها آن هم به صورت نسبي و با شدت و كاهش متفاوت، به وقوع بپيوندد.

تربيت ديني و جامعه پذيري عرفي

هرگاه از تربيت ديني و جامعه پذيري عرفي سخن گفته مي شود، بيشتر اختلاف داشتن رويكردهاي تربيتي آن دو به خاطر مي آيد، ولي حقيقت اين است كه تقابل و همسويي آن دو نيز، همچون خود موضوع عرفي و عرفي شدن، با نسبيت همراه است؛ در مواردي ممكن است فاصله ميان آن دو، به شكل تضاد جدي نمود يابد، يا اينكه با آميختگي و همپوشاني نسبي ظاهر شود.
با وجود آنكه تربيت عرفي در جوامع اسلامي، بيشتر به صورت نسبي انجام مي شود، تقابل آن با تربيت ديني، براساس اصول و ارزش هاي حاكم بر آن دو شناخته مي شود؛ از آنجا كه تربيت عرفي در هر مكتب فكري، سبك و صورت ويژه خودش را دارد و مكتب هاي فكري نيز پراكنده و زيادند، ناگزيريم به وجه جامع آن ارزش ها توجه كنيم؛ شايد بتوان گفت كه وجه جامع ارزش هاي تربيت عرفي، دنيامحوري و بي توجهي به ارزش هاي ديني است. بر همين اساس برخي از اصول مهم تربيت عرفي را با تربيت ليبرال سازگار است و نمونه برجسته در تربيت عرفي به حساب مي رود، برمي شماريم:

الف) خودمداري: (14)

در تربيت عرفي، انسان و حيات دنيوي او اهميت بي نظير دارد. ازاين رو، تربيت مبتني بر اين اصل، آماده كردن افراد براي دست يابي آنان به رفاه و لذت هاي دنيوي است؛ در تربيت عرفي تأكيد مي شود كه نبايد عقايدي را بر افراد تحميل كرد كه محدودكننده آزادي آنان باشد. از اين رو، تربيت بايد در جهت خودمداري انسان انجام شود. در تربيت عرفي، اين باور به فرد تلقين مي شود كه معيار همه فضيلت خود اوست و ملاك فراتر از شخص انسان اعتباري ندارد.

ب) حرمت برابر: (15)

اصل ديگر در تربيت عرفي، برابري انسان ها در داشتن عزت و احترام است؛ طبق اين اصل، تربيت افراد بايد با توجه به اين مهم انجام شود. از يك طرف به خود فرد تلقين مي شود كه او از نظر حقوق شهروندي و دسترسي به منابع و امتيازات زندگي، هيچ تفاوتي با ديگر افراد ندارد و از جانب ديگر، به او فهمانده شود كه رفتارهاي اجتماعي اش را مبتني بر همين اصل و با احترام به همنوعان خود سامان دهد.

ج) عقل گرايي:

تربيت عرفي ناب، متعهد به عقل گرايي است؛ به اين معنا كه در روند تربيت، بايد افراد را به گونه اي پرورش داد كه هر امري را خالي از نقد و نقص ندانند و هيچ گاه به حقيقت ناب و نهايي دل خوش نكنند. (16) طرف داران تربيت عرفي مبتني بر عقلانيت، ارزش ها و هنجارهاي وحياني و اخلاقي را تنها با نگاه كاركردي و سودآفريني مي پذيرند. اگر ارزشي، تأثيري در تأمين منافع اين جهاني شخص نداشته باشد، شايسته پيروي و توجه نيست.
تربيت ديني، همچون تربيت عرفي، ناظر به رهنمون كردن انسان به امور دنيوي صرف نيست، بلكه تمام تأكيد و توصيه هاي مطرح شده در تربيت ديني، توجه به رشد معنوي بشر بيان شده اند. اگر اصول تربيت عرفي را از ديدگاه تربيت ديني بنگريم، به اين باور مي رسيم كه ميان اصول تربيت عرفي و اهداف تربيت ديني فاصله زيادي وجود دارد. خداگرايي و توحيد، مهم ترين اصل بنيادين در تربيت ديني است كه همه راهبردها و برنامه هاي تربيت ديني مبتني بر آن سامان مي يابد، در حالي كه در نظام تربيتي عرفي، انسان، محور همه چيز به حساب مي آيد. در نظام تربيت ديني اسلامي، با تكيه بر توحيد و خداگرايي، به مواردي تأكيد مي شود كه اهميت اساسي در اسلام دارند:
يك معرفت به خدا؛
دوـ چگونگي خلقت انسان، آفرينش عالم و پرستش خدا؛
سه ارتباط انسان با خدا و التزام عملي در برابر خدا؛
چهارـ ارتباط با ديگر انسان ها مبتني بر عدالت مداري ديني؛
پنج ارتباط انسان با محيط و بهره مندي از امكانات نظام هستي، براي رشد و تعالي. (17)

تلويزيون و تربيت عرفي

بخشي از الگوها و سبك زندگي در جامعه معاصر، در پيروي از توليدات تلويزيون رايج مي شود. اين رسانه، افزون بر اينكه سرگرمي و سرور براي مخاطبانش فراهم مي كند، شخصيت آنان را تحت نفوذ خود قرار مي دهد. البته نبايد چنين پنداشت كه هر آنچه از تلويزيون به سوي مخاطب فرستاده مي شود، همه و هميشه مورد پذيرش مخاطب قرار مي گيرد، بلكه متغيرهاي مثبت و منفي فراواني در اين روند دخيل است كه تأثيرگذاري تلويزيون، در تقارن با آنان رقم مي خورد؛ با وجود آنكه تأثيرگذاري تلويزيون بر مخاطب، به شرايط مختلف وابسته است، ولي در عين حال به گمان همه كارشناسان، تلويزيون رسانه مؤثر در جامعه امروزي محسوب مي شود.
تأثيرگذاري تلويزيون بر مخاطبان، در سطوح و ابعاد مختلف به وقوع مي پيوندد. يكي از ابعاد نفوذ اين رسانه بر مخاطب، تأثيرات تربيتي آن است. در تأثيرات تربيتي فعاليت تلويزيون نمي توان ترديد كرد. ادبياتي كه تاكنون در مورد تأثيرات تلويزيون، به ويژه اثرات تربيتي آن پديد آمده است، كمتر به ماهيت شناسي و تعيين سنخ اين تأثيرات پرداخته است. در اين ادبيات، بيشتر به بازگويي چيستي و چگونگي تأثير تلويزيون بر مخاطب بسنده مي شود؛ اين در حالي است كه دقت بر تأثيرات تربيتي تلويزيون در يك جامعه ديني، اين پرسش را مطرح مي كند كه اين تأثيرات سرانجام به سود تربيت ديني به وقوع مي پيوندند يا در خدمت تربيت عرفي و سكولار قرار مي گيرند. در صورتي كه اثرات تربيتي تلويزيون بر مخاطبانش، به ژرفايي و گسترش آموزه هاي تربيت ديني بينجامد، موضوعي به هنجار تلقي مي شود، ولي اگر اثرات تربيتي تلويزيون به نفع تربيت عرفي آشكار شود، در بيشتر موارد، به آن همچون يك مسئله درخور تأمل نگريسته مي شود.
اگر جايگاه تلويزيون در تربيت عرفي بررسي و ارزيابي شود، پرسش هاي مهمي در اين مورد مطرح مي شود:
الف) آيا كاركرد تربيتي تلويزيون، به تربيت عرفي مي انجامد؟
ب) تحقق چنين كاركردي از تلويزيون، از ويژگي هاي ذاتي آن است يا از محتواي آن ناشي مي شود؟
ج) انجام تربيت عرفي به وسيله تلويزيون، با چه سازوكاري تحقق مي يابد؟
ساده ترين پاسخ براي پرسش نخست اين است كه تلويزيون داراي كاركردهايي در جهت تربيت عرفي است. البته، اين به معناي قابليت انحصاري تلويزيون در ارائه تربيت عرفي نيست، بلكه تلويزيون رسانه اي است كه مي تواند به طور مؤثر و فعال در خدمت تربيت ديني عمل كند، ولي در عين حال، مواردي از فعاليت آن به گسترش تربيت عرفي مي انجامد. ارتباط تلويزيون با تربيت عرفي، با توجه به ابعاد اين رسانه، از چند جهت بررسي مي شود كه به صورت كلي، مي توان از فن آوري تلويزيون، محتوا و سازمان آن نام برد:

فن آوري تلويزيون

اگر نسبت تلويزيون با تربيت عرفي، براساس چشم انداز فن آوري محور بررسي شود، دو تحليل نظري در اين مورد مطرح مي شود: يكي اينكه فن آوري تلويزيون، همچون ظرفي است كه نوع كاركرد آن در پيروي از مظروف و محتواي آن تعيين مي شود؛ ديدگاه ديگر در اين مورد، فن آوري تلويزيون را خنثي و خالي از تأثير نمي داند، بلكه تلويزيون را حامل تأثيراتي مي داند كه بيش از محتواي تلويزيون به فن آوري آن برمي گردند.
به نظر مي رسد طرف داران چشم انداز فن آوري محور، با تازيانه افراط مي تازند و يك سويه مي نگرند؛ تأثيرات فن آوري تلويزيون نه تا اندازه اي است كه به تكنولوژيك تمام بينجامد و نه آن چنان بي خاصيت كه فقط محتوا در آن تعيين كننده باشد. با وجود آنكه نمي توان پيوند فن آوري تلويزيون را با تربيت عرفي از ويژگي هاي ذاتي اين رسانه در نظر گرفت، در عين حال، ظرفيت برخي از ويژگي هاي فن آوري تلويزيون، بي ارتباط با تربيت عرفي نخواهند بود.

الف) رقابت با خانواده

فن آوري تلويزيون، براي نهادهايي كه عهده دار تربيت ديني در جامعه بودند، همچون رقيب پا به عرصه گذاشت. با ورود تلويزيون، تكثر عوامل مؤثر در تربيت به وقوع پيوست. نهاد سنّتي خانواده، گروه هاي مرجع ديني و رسانه هاي سنّتي ديني كه نقش چشم گيري در تربيت داشتند، بخشي از اقتدار تربيتي شان فرو كاسته شد. تعامل تلويزيون با عوامل مزبور، يا به صورت رويارويي بوده است يا دست كم در قالب همكاري رقيبانه انجام شده است.
از آنجا كه در حوزه تربيت، خانواده نخستين و مهم ترين نهاد تربيتي شمرده مي شود، رقابت تلويزيون با آن در تأثيرگذاري تربيتي بر اعضاي خانواده، به ويژه كودكان اهميت زيادي دارد. خانواده از يك طرف عامل مستقيم و جداگانه اي در تربيت اعضايش و از جانب ديگر، واسطه انتقال آموزه هاي تربيتي نهادهاي ديگر و عوامل تربيتي به اعضاي كوچك است. خانواده به عنوان مهد مطمئن القاي ارزش هاي سنّتي و ديني به كودكان، با رسانه قدرتمندي روبه رو شده كه فرآورده هايش آميخته با آموزه هاي مختلف است. افزون بر آن، تلويزيون توانسته است علاوه بر رقابت تربيتي با خانواده، سامان و تعامل افراد در درون خانه را نيز تحت تأثير قرار دهد. موقعيت تلويزيون در خانه آن چنان برجسته و مهم است كه از آن به « محراب سكولار » تعبير مي شود؛ (18) دكوراسيون و چينش وسايل منزل به گونه اي صورت مي گيرد كه فضاي مناسب تري براي تماشاي تلويزيون پديد آيد؛ افراد بيش از آنكه به گفت و شنود با يكديگر بپردازند، با توجه و رغبت زياد به تلويزيون خيره مي شوند.

ب) تقليل گرايي و ساده سازي

علاوه بر آن، فن آوري تلويزيون در عين حال كه پيام رسان جدي و قدرتمندي است، از تقليل گرايي رنج مي برد. اين در حالي است كه تلويزيون مرزي براي فعاليتش نمي شناسد، تا آنجا كه اكنون بسياري از مفاهيم ديني به تصوير در مي آيند و تلويزيوني مي شوند. تقليل گرايي در اين رسانه نيز با سبك و سياق عرفي به وقوع مي پيوندد. ساده سازي مفاهيم متعالي ديني و كاهش ژرفاي مناسك ديني، نمونه هاي روشني از تقليل گرايي به سبك عرفي است. روشن ترين تبيين براي تقليل گرايي تلويزيون به نفع تربيت عرفي، اين است كه دانش فني حاكم بر تلويزيون، مبتني بر جهان بيني و انسان شناسي عرفي است. از اين رو، اگر تقليلي در باب تربيت به وسيله اين رسانه صورت مي گيرد، بر حسب دانش حاكم بر رسانه تلويزيون انجام مي شود.

ج) تقويت حس گرايي

تلويزيون، رسانه اي است كه بيشترين ارتباط را با قواي حسي انسان دارد. در بيشتر برنامه هاي اين رسانه، از تكنيك ها و فنون حسي استفاده مي شود. سرانجام استفاده مداوم از اين رسانه، موجب تقويت نامتعادل قواي حسي انسان مي شود؛ از آن جا كه بخش زيادي از مفاهيم مرتبط با تربيت ديني ريشه در متافيزيك دارند، در فضاي حسي نامتعادل، رنگ مي بازند يا دست كم سطحي جلوه مي كنند.
حس گرايي رايج در رسانه تلويزيون، سبب شيوع نگاه تجربي در فرايند توليد برنامه هاي آن مي شود؛ به گونه اي كه وصول افراد به مراتب عالي شهود عرفاني و حيات برزخي، مرتبط با تغييرات فيزيولوژيك تصوير مي شود؛ (19) در حالي كه تحقق چنين حالت هايي در افراد، به طور كامل رنگ معنوي دارند و به دور از فعل و انفعالات فيزيكي بدن به وقوع مي پيوندند.

سازمان تلويزيون

تأثير تلويزيون در تربيت عرفي را مي توان با توجه به چگونگي سازمان تلويزيون و سياست هاي حاكم بر آن مطالعه و تحليل كرد. سازمان تلويزيون به عنوان هدايتگر اين رسانه و توليدكننده محتواي آن، نقش اساسي در كاركردهاي تربيتي تلويزيون دارد. اگر مديران سازمان تلويزيون، به اين رسانه، همچون رسانه متعهد به اطلاع رساني درست بنگرند و آن را وسيله اي براي اصلاح جامعه و نيل به جامعه آرماني ديني بدانند، بدون ترديد جهت گيري تربيتي تلويزيون به پيروي از اين نوع بينش، به نفع تربيت ديني رقم خواهد خورد، ولي در مواردي كه هدف هاي راهبردي سازمان تلويزيون بر اساس منابع و منافع اقتصادي ترسيم شود، به طور طبيعي جهت گيري آن رسانه در حوزه تربيت نيز سبك و سياق عرفي پيدا خواهد كرد.
شناخت سازمان تلويزيون براساس نوع سياست هاي حاكم بر آن كار دشواري نيست. بخش زيادي از تلويزيون ها براي نيل به ثروت و قدرت فعاليت مي كنند. تحقق تربيت عرفي از اين نوع رسانه ها را مي توان پي آمد طبيعي فعاليت آنان در نظر گرفت؛ در مقابل اگر رسانه اي يافت شود كه در وراي انگيزه هاي اقتصادي و مادي تنها با سبك و سلوك ديني فعاليت كند، احتمال تحقق تربيت عرفي به وسيله چنين رسانه اي، بسيار اندك و كم رنگ خواهد بود.
آنچه در اين مورد شايسته توجه و تأمل است اين است كه كمتر رسانه اي را مي توان يافت كه گوشه چشمي به منابع و منافع اقتصادي نداشته باشد؛ هرگاه چنين باشد، به همان ميزان ممكن است كاركردهاي تربيتي آن در مسير تربيت عرفي قرار بگيرد؛ چون هرجا انگيزه مالي در فعاليت رسانه دخيل باشد، آن رسانه به جاي آنكه متعهد ناب باشد، اميال مخاطب را محور قرار مي دهد. پيروي از خواست هاي مخاطبان انبوه، به سادگي مي تواند راه را براي تحقق آگاهانه يا ناآگاهانه تربيت عرفي از تلويزيون فراهم كند.

محتواي تلويزيون

شناخت كاركردهاي تربيتي تلويزيون، براساس محتواي اين رسانه، به ظاهر چندان دشوار به نظر نمي آيد؛ چون به طور معمول چنين تحليل مي شود كه اگر گردانندگان اين رسانه، محتواي عرفي تهيه و به مخاطب ارائه كنند، تأثيرات تربيتي آن نيز عرفي خواهد بود. از طرف ديگر، اگر مديران رسانه تلويزيون، فارغ از اهداف عرفي و دنيوي ناب، محتواي متناسب با فرهنگ ديني را براي مخاطبانشان تهيه و تقديم كنند، تأثيرات تربيتي فعاليت رسانه تلويزيون، به سوي تربيت ديني خواهند انجاميد. ولي حقيقت اين است كه درك ارتباط محتواي تلويزيون با تربيت عرفي، آن چنان ساده و بسيط نيست كه به سادگي آن را براساس محتواي ديني و محتواي عرفي بازشناخت. حتي در مواردي كه مديران رسانه و تهيه كنندگان برنامه هاي آن، براساس سياست هاي ديني حاكم بر رسانه عمل مي كنند، برايند فعاليت تلويزيون به طور نسبي، در خدمت تربيت عرفي قرار مي گيرد. در اين گونه موارد، با وجود آنكه سعي مي شود متن و محتواي تلويزيون با رنگ و سبك ديني تهيه شود، در عين حال حاشيه هاي نامقصود آن در خدمت تربيت عرفي قرار مي گيرند.
كاركرد تربيت عرفي تلويزيون، ممكن است به صورت هاي متفاوتي به وقوع بپيوندد، مهم ترين موارد آن را مي توان چنين بازگو كرد:

الف) روايت فرهنگ عرفي

بخشي از محتواي تلويزيون را برنامه هايي تشكيل مي دهند كه به وسيله تهيه كنندگان عرفي و در جوامع سكولار توليد شده اند. مديران تلويزيون هاي دين مدار، به خاطر فقر دانش و ظرفيت، ناگزيرند همان برنامه هاي عرفي را پخش كنند. شايد مديران متدين رسانه هاي ديني، برنامه هاي وارداتي را فارغ از ارزش هاي عرفي تلقي كنند، ولي حقيقت آن است كه كمتر اثر معنوي را مي توان يافت كه جدا از اميال، بينش ها و سلوك توليدكننده آن قابل استفاده باشد. تحقيقات انجام شده در تحليل محصولات تلويزيوني امريكايي كه در كشورهاي جهان سوم پخش شده اند، نشانگر آن است كه فيلم ها و كارتون هاي امريكايي، به طور غير مستقيم، همان عقلانيت سكولار غربي و مصرف گرايي را ترويج مي كند. (20) علاوه بر آن، اينكه هر محصول معنوي فارغ از اهداف سلطه جويانه كشور سازنده آن، حامل همان ارزش هايي است كه تشكيل دهند زمينه معرفتي، توليدكننده آن را نيز تشكيل مي دهند. ازاين رو، مي توان گفت حتي محصولات تلويزيوني كه در ديگر كشورهاي داراي فرهنگ سكولار ساخته مي شوند، خالي از عناصر فرهنگ عرفي نيستند.

ب) ارائه الگوهاي عرفي

يكي از جنبه هاي انعكاس تربيت عرفي از تلويزيون، برجسته سازي گروه هاي مرجع عرفي در اين رسانه است. تلويزيون، ستاره هاي ورزشي، سينما و... را با شكوه و شوكت خاصي نمايش مي دهد، به گونه اي كه اين افراد براي بخش زيادي از مردم همچون الگوهاي تربيتي محسوب مي شوند؛ در حالي كه ممكن است زندگي عادي اين شخصيت ها آن چنان شايسته تقليد و الگوگيري نباشد. مهم تر از آن اينكه در مواردي مشاهده شدن برخي انحرافات در زندگي شخصي اين افراد، سبب عادي شدن آن انحرافات براي مشتاقان مي شود!

ج) ترغيب به مصرف و لذت جويي

بعد ديگر از كاركردهاي تربيتي تلويزيون كه به تربيت عرفي مي انجامد، تشويق مخاطبان به مصرف و تجمل است. طبيعي است كه تداوم اين روند، مخاطب را فردي مصرفگر و لذت جو تربيت مي كند؛ تحقق چنين عملي از تلويزيون، از يك طرف ناشي از نمايش سبك زندگي قشر مرفه و متوسط در اين رسانه است و از جانب ديگر، به خاطر پيوند اقتصادي است كه تلويزيون با توليدكنندگان اقتصادي دارد. تلويزيون براي تأمين بخشي از هزينه هايش، به تبليغ محصولات اقتصادي مي پردازد تبليغ اين محصولات، از آن رو كه جنبه اطلاع رساني دارند، مفيد و درخور ستايشند، ولي كاركرد پنهان آن در برخي موارد سبب ترويج مصرف گرايي و لذت جويي در ميان مخاطبان مي شود كه از نظر تربيتي اهميت زيادي دارد.

پي‌نوشت‌ها:

1- باقر ساروخاني، « جهان امروز و ارتباطات »، ماهنامه کيهان فرهنگي، ش 227.
2- باقر ساروخاني، جامعه شناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1372، ص 177.
3- جلال غفاري، « رسانه ملي در افق هنجارگرايانه ديني »، فصلنامه انديشه صادق، ش 24، ص10.
4- آنتوني گيدنز، جامعه‌شناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، 1374، ص 475.
5- منوچهر محسني، بررسي آگاهي‌ها، نگرش‌ها و رفتار اجتماعي فرهنگي در ايران، تهران، دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي كشور، 1379، ص 130.
6- Gerbner, et. al, living with television the dynamics of the cultivation process, In J. Bryant & D. zillmann(eds), perspectives on media effects. Hillsdale, new Jersey: Erlbaum, 1968, p: 21
6- Cultivation theory.
7- Gerbner
8-Gerbner, et. al, in J. Bryant & D. zillmann(eds), media effects in theory and research, , new Jersy: Erlbaum, 1994, p: 29
9- ويلبر شرام، جک لايل، و ادوين پارکز ب، تلويزيون در زندگي کودکان ما، ترجمه: محمود حقيقت کاشاني، تهران، مرکز تحقيقات مطالعات و سنجش برنامه هاي صدا و سيما، 1375ش، ص 130.
10- ملوين دفلور و دنيس، اورت اي، شناخت ارتباط جمعي، ترجمه: سيروس مرادي، تهران، دانشکده صدا و سيما،1383، ص 638.
11- همان، صص 641 و 642.
12- عليرضا شجاعي‌زند، « عرفي شدن دين، فرد و جامعه »، فصلنامه نقد و نظر، ش 21، ص 211.
13- همان، ص 213.
14- Personal autonomy
15- Equality of respect
16-‌ محمدجواد زارعان، « تربيت ديني، تربيت ليبرال »،‌ فصلنامه معرفت، ش 33، ص 9.
17- هاشم، روزناني، « اسلامي کردن برنامه‌هاي آموزشي و تحصيلي »، فصلنامه حوزه و دانشگاه، ترجمه: سوسن کشاورز، ش 32، ص 104.
18- مراد فرهادپور، « ايده‌هايي درباره تلويزيون »، فصلنامه ارغنون، 1381، ش 20، ص 133.
19- سريال « چشم برزخي » نمونه بارز آن است.
20- کمال دراني، « استفاده از رسانه هاي گروهي نزد دانش آموزان دوره راهنمايي و متوسطه شهر تهران »، فصلنامه روان‌شناسي و علوم تربيتي، ش59، ص 70.

کتابنامه :

1. ساروخاني، باقر؛ « جهان امروز و ارتباطات »، ماهنامه كيهان فرهنگي، شماره227.
2. ساروخاني، باقر؛ جامعه شناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1372.
3. جلال غفاري؛ « رسانه ملي در افق هنجارگرايانه ديني »، فصلنامه انديشه صادق، شماره 24.
4. آنتوني گيدنز؛ جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1374.
5. محسني، منوچهر؛ بررسي آگاهي ها، نگرش ها و رفتار اجتماعي فرهنگي در ايران، تهران، دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي كشور، 1379.
6. شرام، ويلبر، لايل، جك و پاركز ب، ادوين، تلويزيون در زندگي كودكان ما، ترجمه محمود حقيقت كاشاني، مركز تحقيقات مطالعات و سنجش برنامه هاي صدا وسيما، تهران، 1375ش.
7. دفلور، ملوين، دنيس، اورت اي؛ شناخت ارتباط جمعي، ترجمه سيروس مرادي، تهران، دانشكده صدا و سيما، 1383.
8. شجاعي زند، عليرضا، « عرفي شدن دين، فرد و جامعه »، فصلنامه نقد و نظر، شماره 21.
9. زارعان، محمدجواد، « تربيت ديني، تربيت ليبرال »، فصلنامه معرفت، شماره33.
10 هاشم، روزناني، « اسلامي كردن برنامه هاي آموزشي و تحصيلي »، ترجمه سوسن كشاورز، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 32.
11. فرهادپور، مراد، « ايده هايي درباره تلويزيون »، فصلنامه ارغنون، شماره 20، تابستان 1381.
12. دراني، كمال، « استفاده از رسانه هاي گروهي نزد دانش آموزان دوره راهنمايي و متوسطه شهر تهران »، فصلنامه روان شناسي و علوم تربيتي، شماره 59.

1. Gerbner, et. al, living with television the dynamics of the cultiovation process, In J. Bryant &D. Zillmann (end), perspectives on media effects. Hillsdale, new Jersey: Erlbaum, 1968,p:21.
2. Gervner, et. al, in J. Bryant & D. Zillmann (eds), mesia effects in theory and research, , new Jersy: Erlbaum, 1994, P:29.

منبع مقاله :
جمعي از پژوهشگران؛ (1388)، مجموعه مقالات دومين هم انديشي سراسري رسانه ي تلويزيون و سکولاريسم، قم: نشر دفتر عقل، چاپ اول